وقتی که عشق سر قدم باشد

سلام اینجا داستان یک دلدادگی را به همراه تجربیاتی برای زندگی خواهید خواند

وقتی که عشق سر قدم باشد

سلام اینجا داستان یک دلدادگی را به همراه تجربیاتی برای زندگی خواهید خواند

راه عاشقی راه جان کندن است راه ترسیدن عشق همچون ماهی کور سوی دیدی به زندگی من داده ک اینجا با شما در میان میگذارم

تلخ دلچسب

چهارشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۸، ۱۱:۴۲ ب.ظ

علی رغم همه ی تلخی ها و خستگی ها و استرس هاش ولی امروز پر بود از خوشحالی


امروز از ۶ و چهل دقیقه صبح روزم شروع شد .
بیدار شدم چون ساعت ۷ با یکی از مسئولای موسسمون جلسه داشتم و نمیخواستم خستگی بهونه ای بشه برای بدقولیم .
جلسه ناجوانمردانه ای بود و تا ساعت ۸ ادامه پیدا کرد.
خوب مرحله ی بعدی رفتن به جلسه با همکارم درمورد کار جدیدمون بود . اما تمام انرژی و انگیزه و جون من سر جلسه ی صبح گرفته شده بود میدونستم این اولین سختی نیست و اخرینش هم نخواهد بود میدونستم مسیری ک انتخاب کردم سرتاسر پر از فراز و نشیبه ...
میدونستم این اتفاقا شخصیت من رو پخته میکنه و رشدی که لازم دارم پشت این سختیاست ‌.

تصور روزهای جهانی شدنمون تصور اینکه دارم رشد میکنم بهم اندکی انرژی داد در حدی که نگاه کنم به ساعتو ببینم نیم ساعت فقط وقت دارم .
اگ با این حال می رفتم بد میشد زنگ زدم و از همکارم یکم وقت گرفتم
کاغذا و بند و بساطمو جمع کردم اتاقمو مرتب کردم تا یکم ارامش بگیرم و کیفم رو برای تا شب بیرون بودن پر کردم و اماده شدم
تا ساعت ۱۲ جلسه بودم و روی باور هام کار کردن
ااستااد مغزمو ریخت رو میز ...
تیلیتش کرد
و بعد در حالی ک کمی از گیر و گوراشو برطرف کرده بود برش گردوند سر جاش .

البته بماند ک بینش بدون اغراق نزدیک به بیست تماس ضروری با گوشیم گرفته شد و با تمام وجود نقش یک شخصیت بسیار busy و بسیار بی ادب رو بازی کردم و عدم تمرکزم کاملا واضح بود ،ولی خب ماحصل جلسه مفید بود بسیار مفید
و من داشتم کم کم گام های اول کارمو  با دوستام و با یه بینش بلند به واسطه ی حمایت ااستاد بر میداشتم. میگی کار جدیدمون چیه ؟ انشالله تا تابستون متوجه میشی از چی میگم ...

مرحله ی بعدی اما تایم ناهار بود و جلسه ی مالی با خانم صمدی


اینم‌گذروندیم چجوری ؟
با یه شربت کامپوجا کامبوچا بادرانی ک خانم باغبان اورده بود (ایشون از لیدرای بادران و همکار ما تو محتواسازانه ) و اسنک و سیبزمینی و هرچیزی ک وقتو بکشه ...
قشنگ پیدا بود ن من ن خانم صندی حوصله ناهار دلچسبو ب جلسه ترجیح میدیم .
البته خب ضربه فنی دوم بعد از اون اتفاق صبح اینجا زده شد ...و از انصراف یکی دیگه از تیم اجرایی کارمون بهم خبر دادن ...


حال من نگفتی بود ولی این نیز بگذرد بریم سراغ

مرحله ی بعدی
دومین جلسه ی  اصلی کلاس محتواسازان هوشمند .
اینبار ولی مسجد و کافه نرفتیم رفتیم سالن سمعی بصری کتابخونه رو هماهنگ کرده بودیم ... تقریبا میشه گفت بسیار عالی بود . به خصوص ک خودشون برامون چایی اوردن.


تو این کلاس هم میشه گفت  دوباره از اول دل و عقلمونو با هم ریختن وسط میز و کلی ویژنای خوشگل ریختن توش و نصبش کردن سر جاش .

و بعدش پیاده رفتیم تا خیابون مرداویچ و تو بارون سعی کردیم خانم صمدیو اورژانسی برسونیم ب شوهرش چون عجله داشت . بین راهم کل کل کردن با دوستان نقاد پشت تلفن تا خونه
و الو سلام‌ببخشید اقای دکتر وقت دارن من تا یه ربع دیگه برسم‌؟


رقتم تو مطب و کلی داروی جدید برای حساسیت زمستونی اهن اهن کردنام‌گرفتمووووو حالام نشستم به جعبه کافی میکس خالیم‌نگاه میکنم و بخور بخار سرد گذاشتم بلکه سرفه هام خوب شه و به همه ی کارهایی که باید کرد و میشه کرد برای فردا و فردا ها فکر میکنم


اگ‌چالش خوشحالی داشتم امروزم پر میشد از خوشحالی شاید ده ۱۵ تا خوشحالی ک بین کارها میوفتاد و کلی ذوقشو دارم برای امروزم میشد ثبت کرد
فکرشو بکن
اینهمه اتفاق بد و خوب که امروز تجربه کردم کنار هم چجوری میشه ؟

راستشو بگم اگه با بینش انسان فی الکبد نگاه کنم تصویر خوبی در میاد .


میدونی چیه ؟
من یه مدت جالش ۱۲چ روز خوشحالی داشتم
و الان برعکسش چالش سختی دارم یعنی هر روز باید یه سختی در جهت اهدافم رو معرفی کنم .


ولی من به یه تجربه ای رسیدم و اون این بود ک چه جاااالب
همه ی سختیایی ک در جهت ارزشا انتخاب میشن باعث خوشحالین
مثلا من قبلا مینوشتم خیلی خوشحالم ک امروز تونستم خودمو به کلاس برسونم با اینکه خیلی حال مساعدی نداشتم


الان مینویسم سختی یعنی اینکه بری سر کلاس حتی اگه دو بار باطریتو خالی کرده باشن


میدونی چی میخوام بگم ؟
ما ادما رو اگ یکی مجبور کنه بگه تو باید طلوع صبح بری تا سر کوچه و برگردی احساس میکنیم‌چ قدر بیچاره ایم چ قدر زندگی بده تلخه
ولی اگ خودمون برای هدفامون ب این نتیجه برسیم ک هر روز صبح باید برم‌اا سر کوچه و بیام ک خواب از سرم بپره با انجام دادنش رنج میبریم اما لذتم‌میبریم ...




ببین برای ارزشات سختی بکش باور کن لذت داره









 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۸/۱۱/۰۲
رستا فتحیان

نظرات  (۴)

امیدوارم روزهاتون همیشه خوشایند و دلچسب باشه  :)

ببین برای ارزشات سختی بکش باور کن لذت داره

 

جمله‌تون رو باید با طلا نوشت. این رو در پروفایل و همینطور در مقابل دیدگانم قرار میدم. ممنون.

مرتضی ممیز (پدر گرافیک ایران) جمله‌ای گفته بود که متاسفانه خود جمله‌اش یادم نیست اما برداشتی که ازش داشتم رو می‌نویسم: (اگر حالتون خوب نیست و اتفاق بدی براتون افتاده از طراحی و کار گرافیک غافل نشید.)

در نظر من هم درسته. میشه از لحظه لحظه احوالاتمون استفاده کنیم و در کارمون ازش الهام بگیریم.

البته نه فقط در گرافیک بلکه در اکثر کارها.

آخر اینکه پایان روز وقتی ساعت‌های روزمون رو بیهوده نگذرونده باشیم حال بهتری خواهیم داشت.

۰۳ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۱۶ عطیه جان نثاری

یقین داشته باش که : " إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً "

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی