مادر
مادر
تاریخ و مناسبت ها همه و همه بهانه اند بهانه ی هل هله به پا کردن برای داشته هایمان
بهانه ی کنار گذاشتن کدورت ها
بهانه ای برای اینکه ته دلمان بگردیم و تتمه ی محبت های مان را رو کنیم .
یه نفر عکس میذاره
به نفر سوپرایز میکنه
یه نفر دست می بوسه
یه نفر خرما می بره
یه نفر مهمونی میگیره
و .....
و من هم ازین روز سهمم این شده که استاد به عنوان تکلیف گفته توی وبلاگ از مادر بنویسیم .
بسم الله الرحمن رحیم
تعریف من از ماادر گاهی به شدت بی رحمانه می شود
مثلا به نظرم منطقیست اگر بگویم مادر ها هیچ لطفی به بچه هایشان نمیکنند
مادر ها هر گز و هر گز به بچه هاشان لطفی نکرده اند
انها نیاز های خودشن را برطرف کرده اند
مگر عشق های یک طرفه را ندیدیم ؟؟؟ چه قدر یک نفر سرمایه گذاری احساسی می کند و دیگری روحش هم بی خبر است و درکش را ندارد . اینجا میگوییم لطف کرده ؟ نه .
عشق مادر ها هم از سر نیاز خودشان است دوست دارند مادر خوبی باشند . قلبشان محبت فرزند را گرفته و نمیتوانند محبت نکنند و هزار نیاز دیگر ... شاید ته تهش بشه بگی خدا لطف کرده که محبت ما رو به قلب مادر ها انداخته .
گاهی تعریف هایم کمی ملایم تر می شود چون ...
تمام مادرانگی های نه ماه بارداری و تحمل و درد و مکافات تمام شب بیداری هایش را دیده ام ... دیده ام که خانم ها هیچ گاه نمیتوانند در شغلشان با ثبات باشند دیده ام که چه قدر بچه داری سخت است دیده ام که سلول به سلول فرزندشان را پاره ی تنشان می دانند ....
گاهی تعریف هایم از دل واقعیت می اید ...
مادر خوب ست خیلی خوب است چون اگر نبود کسی نبود که کارهایمان را انجام دهد ... که حواسش به غذا و لباس و نیاز هایمان باشد ....
کسی نبود که محبت وظیفه اش باشد و ما بتوانیم گاهی مجراهای کل روز را برایش بگوییم و هم صحبتمان باشد ... پایه و همراه و مشاورمان باشد .... و به وقت پیرزوی ها به افتخار کردن هایش ببالیم ...
تعریف ادم ها از مادر متفوت است بسیاااار متفاوت ...
بعضی ها از عادت حرف می زنند
بعضی ها از عشق
بعضی ها از نیاز
بعضی از وظیفه
بعضی ها در خانه سالمندان به واژه مادر فکر میکنند
بعضی ها در بهزیستی ...
بعضی ها در دادگاه ها
بعضی در قبرستان و بعضی در بیمارستان
و بعضی هنوز چشم به راه مادرند ... مادرشان یادش رفته بچه دارد ... شاید بچه داری فقط یک نقش بوده که حالا حالش را ندارد ایفا کند .
فاصله ی بین این تعریف ها بی نهایت است ....
و من هم تعریف خودم را دارم .
اما تعریف خودم از مادر
اگر بخواهم واقعیت زندگی خودم را چاشنیش کنم کمی دردناک می شود
مادر کسی نیست که نبودنش از یاد بره ...
کسی نیست که نبودنش عادت بشه ...
کسی نیست که بشه جاشو جبران کرد ...
کسی نیست که بگن خدا رحمتش کنه ای وای ببخشید یادت اوردم ( یادم نرفته بود که یادم بیاری)
کسی نیست که به وقت از دست رفتنش ما ه ها دورت جمع بشن و بخوان حس نکنی ... و بعدش یک سل بعد دوسال بعد بگن دیگه عادت کرد و برن پی خونه زندگیشون ...
نه اینکه بگم نرن بموننا .... فرقی نداره یعنی میخوام بگم جبران ناپذیره
راستش به وقت از دست دادن مامان چند ماهی کرخ شده بودم ... مات و مبهوت ...
رفتار هایی عجیب غریب ...
اینقدر نمیفهمیدم عمق فاجعه رو که میشستم انتخاب میکردم الان ناراحتی چه شکلیه ...چیکار باید بکنم ...
اما نارحتی خودش رو بهم نشون داد هر روز بیشتر از قبل ... و حالا دیگه ناراحتی نیست ... یه زخمه ... یه زخم و خراش کوچیک و قشنگ روی قلبت ... که گاهی بی دلیل سر باز می کنه ... و دوباره مثل روز اولش تازه میشه ...
یه دلتنگی مادام العمر ...
هنوز هم گاهی بی دلیل بی بهانه یک لحظه بدون اینکه بدونی چرا انچنان دلتنگی قلبتو فشار میده که ناخوداگاه دلت میگیره ... نه چیزی میشه گفت ... نه کاری میشه کرد فقط باید بشینی نگاه کنی ... تلللللللخ و ماندگار
مثلا از خواب بیدار میشی گوشیتو بر میداری ساعتو نگاه میکنی میبینی عصره ... بعد دلت میخواد بخوابی همون صدا همون چهره بیاد تو اتاقت بگه الهام پاشو مامان تا بیدار شی
هنوز هم حرف هایی هست که دیگه مخاطبی برای شنیدن نداره ... مخاطبش فقط میتونه مامان ادم باشه نه هیچ کس دیگه ای ...همشون میره تو قهقرای ذهنت ...
اونی که بزرگت کرده بهتر میدونه قلق دلتو قلق اخلاقتو ... بعدش دیگه کسی اونقدر بلدت نیست که نگفته حالتو بفهمه ...
یکی از معزلات نبودن مادر اینه که ادما بلدت نیستن ... دوست دارن محبت هست ولی مثل مامان نمیدونن کی چطوری کجا .....
نگاهتو نمیخونن
اما همه ی این تعریف ها صرف نوشتن و گفتن بود ...
احساس اگه گفتنی بود ادما شاعر نمیشدن
گریه نمیکردن
سکوت نمیکردن
خیره نمیشدن
بعضی تعریفا گفتنی نیست ...
بوسیدن دست پدر مادر نوازش قلبیه که به خاطرش خدا قلبتونو نوازش میکنه ...
نه فقط برای روز مادر
برای همیشه
محبت کن اگه حتی محبت کردن عادت شد .
شب خوش
26/11/98