وقتی که عشق سر قدم باشد

سلام اینجا داستان یک دلدادگی را به همراه تجربیاتی برای زندگی خواهید خواند

وقتی که عشق سر قدم باشد

سلام اینجا داستان یک دلدادگی را به همراه تجربیاتی برای زندگی خواهید خواند

راه عاشقی راه جان کندن است راه ترسیدن عشق همچون ماهی کور سوی دیدی به زندگی من داده ک اینجا با شما در میان میگذارم

از تصور یک تصادف به چه فلاکتی افتادم

پنجشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۴۶ ق.ظ

روز زوج بود و پلاک ماشینم فرد
تازه ام بابا پیام صد هزار جریمه رو داده بود بهم
پس جرات نداشتم باز برم اللخصوص ک اس ام اسا هم رو خط بابام میده
تو خونه ما سه تا ماشینه سه تا خط
ماشینا یکی یکی به نام اون یکیه
خطا ی مبایلمونم همینجور
خط من مال بابامه خط بابام مال منه
ماشینا رو بابام اینجوری کرده ولی خطای مبایل کار خود حواس جمعم بود رفتم خدمات ارتباطی سند بگیرم وارونه اطلاعات داده بودم

خلاصه پیاده رفتم دلم بدجوری واسه پیاده روی تنگ شده بود
اینقدر پیاده روی دوست دارم که حد نداره
محله ی زندگیمون خیلی امنیت نداره وگ ن هر شب میرقتم پیاده روی
اسمون شب
هوای سبک شب
خلوت بودم خیابونا
و اینکه میتونی راه بری
زنده بودنت
توانمند بودنت
نفس کشیدنتو لمس کنی
و یادت بیاد تو یک انسانی
و برای تمام مشکلات زندگی خودت کافی هستی
بعضی وقتا به قدری دلم پیاده روی میخواد ک چندین دقیقه از پنجره عین زندانیا به بیرون اتاقم نگاه میکنم و حسم‌مثه حس ادم تشنه که اب میخواد میشه .

خلاصه اون پیاده روی یه فرصت شد
رفتم داخل خیابون شمس ابادی کارمو انجام دادم و برگشتم
خوشحال ازینکه جریمه نشدم
اومدم رسیدم مقابل ماشینم اینور خیابون
همینکه سرمو بالا کردم برم اونطرف خیابون چشمم خورد به کاپوت ماشین
رفته بود تو
اومدم دقیق نگاه کنم اتوبوس ایستاد تو ایستگاه و دید منو گرفت
یه جوری پریشون شدم ک حد نداشت
تا اتوبوس بره به همه چی فکر کردم
اومدی جریمه نشی کلی خسارت ب ماشین خورد
الان چیکار کنم
زنگ میزنم ب بابام اول
نه بهتره برم به مغازه داره بگم کی زده به ماشین

حس میکردم الان امکانات رفاهی منو خدا بهش ضربه زده و من الان بی خانمان می شم و بدبخت خیایونا میشم و دیگه ماشین ندارم و باید کلی الاف اتوبوس و تاکسی بشم کلی مول اسنپ بدم خیلی جاها نرم 😂😂😂😂😂😂ماشین بابام چرا هیچیش نمیشه من فقط باید هر روز ماشینم یه چیزیش بشه
( فقط یه ذره بدنه ماشین رفته بود تو همین )

خلاصه با سرعت اومدم اینور خیابون
هااااااااااااایش
ماشین من اون جلوییه بوده اشتباه دیدم
تا خونه حس ارامش داشتم
حس میکردم از یه دردسر بزرگ قصر در رفتم
حس میکردم خوش شانش ترین ادم رو زمینم
و چه قدر ازین اتفاقا که ما خودمون متوجهش نمیشیم اصلا ولی برامون نمیوفته
و اگ میوفتاد و اینشکلی میدیدم حل شدنشو
اینقدر نمیگفتیم اه این چه زندگی ایه چرا من اینقدر بدبختم و ب همین راحتی حستون شبیه خوش شانس ترین ادم دنیا می شد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۰۲
رستا فتحیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی