وقتی که عشق سر قدم باشد

سلام اینجا داستان یک دلدادگی را به همراه تجربیاتی برای زندگی خواهید خواند

وقتی که عشق سر قدم باشد

سلام اینجا داستان یک دلدادگی را به همراه تجربیاتی برای زندگی خواهید خواند

راه عاشقی راه جان کندن است راه ترسیدن عشق همچون ماهی کور سوی دیدی به زندگی من داده ک اینجا با شما در میان میگذارم

۹ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

از صبح تا خود ساعت ۸ شب پای لپ‌تاپ بودم 

ساعت هشت و نیمم درواز تهران قرار داشتم با دوستم . 

اینقدر خستگی بهم فشار اورده بود ک کل مسیر تو موج الفا بودم یه چیزی بین خوای بیداری سرعتم از اول تا اخر اتوبان یکسان بود 

ماشینو پارک کردم و فکر کردم دیدم خدایی کافه بیشتر میشه حرف زد تا وسط فلکه اونجا هی باید جابه جا شیم من حالشو ندارم

رفتم داخل حیاط کافه و زنگ زدم که بیاد اونجا

گارسون گفت خانم اینجا اماده نیست لطفا برین داخل سالن 

گفتم اگ امکان داره من همینجا بشینم 

هیچ دلیل خاصی نداشت واقعا حالشو نداشتم این راهو برگردم ... دلم میخداست کلا بشینم یه جا و دیگه بلند نشم  همونجا بخوابم فردا صبح بیدارم کنن . ازونز دیدی شدت خستگی خوابت نمیبره ولی منگی فکرت ی جا دیگست .... 

اقا کافه ایه تو حیاط ضبطشونو روشن کرده بود و داشت قران پخش می کرد 

 

و من تازه فهمیدم چ ترکیب ارامش بخشیه کافه و اذان ... تاحالا این ترکیبو با هم میل نکرده بودم .

یهو حال دلم خوب شد یهو حس کردم خستگیم تبدیل شد به ارامش

مثل بچه ای که خستست ولی مامانش نیست تبدیل شد به بچه ای که خستست ولی مامانش میاد بغلش میکنه و تو بغلش میخوابونتش 

و به این فکر کردم که وقتی هیچی به اندازه قران نمیتونه حال ادما رو خوب کنه 

وقتی خدا اسطوره ی عشق و مهربانیه ... چرا ما ادما اسنقدر غلیظ این عشق با شکوه رو یه طرفه رها میکنیم و حتی با شنیدن صدای عاشقانه ی خدا هم حال دلمون خوب نمیشه .... ما بین موزیکا دنبال حال خوب میگردیم ولی محبت خدا محبت خدا امان از محبت خدا که اگر اقبانوس بود غرق شدن انتخابم بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۹ ، ۰۰:۰۸
رستا فتحیان

اتفاق تلخ دیروز 
داستانی از وبلاگم
ته چین با ماست زیاد جز غذا هاییه که وقتی ببسنم‌نمیتونم خودمو کنترل کنم . 
بسته به شرایط اگ‌کسی خونه باشه از خوشحالی دو دور ساکت دور اشپزخونه می دوم و دستامو تو هوا تکون میدم 
اگه کسی خونه نباشه فریاد شادی سر میدم . 

وقتیم که تهچین رو مقابلم میذارن با چشمام مواظبم اگ اضافه موند کسی الکی زیادی نخوره من برای ناهار فردام ذخیره کنم تو یخچال . البته معمولا صبحونه ی فردا میشه . 

اما دیروز تهچین ب ی اتفاق تلخ و ی درس شیرینی  برای من درست کرد 
اومدم خونه از شدت خستگی و استرس اینکه کلی کار دارم ولی خوابم‌میاد رفتم سمت اشپزخونه. اول سماورو زیاد کردم و بعدم فکر میکردم بوی کیک میاد و با دپرسی رفتم سر یخچال 
طیبه بهم گفت : حالا نیم ساعت صبر کن بعد شام بخور 
و من گفتم : اخه شام چی پختین رو گاز که کیکه فقط
گفتن نه بابا تهچینه 
منو بگی ... 
با کلی واااای مرسی رفتم بردارم گفتن نه اخه نیم ساعت دیگه میپزه 
اگ قرار نبود تهچین باشه محال بود برم سر کارام ولی دیدم من با این میزان عجول بودن دووم نمیارم نیم ساعت بشینم و رفتم سر چند تا از کارهای کوچولو کوچولو که وقت بگذره هر پنج دقیقه یه بار اول قیافه تهچینه میومد تو ذهنم بعد داد می زدم نپخت اخه پس کی میپزه ؟ 
خلاصه نیم ساعت شد یه ساعت و من هم کلی کار کرده بودم هم شام‌خورده بودم . 

درس شیرینش کجا بود ؟ 

وقتی خسته ای حوصله نداری خوراکی مورد علاقه یا موزیک یا کار مورد علاقت رو تجسم کن بعد به خودت بگو این ده تا کار کوچولو رو انجام میدم که با یه خیال راحت تر و ارامش بیشتر اون موزیکو گوش بدم یا اون فیلمو ببینم یا اون تلفنو بزنم . 
اینجوری از اینکه یه سری کارهات انجام شده انگیزه میگیری و کار مورد علاقتم با ارامش انجام میدی. 

این از دو نکته ی انگیزه ی دو دقیقه ای
و اول اقدام کن انگیزه به دنبالش میاد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۹ ، ۲۳:۵۱
رستا فتحیان

باتلاق ذهن و دست و پا زدن توش همون چیزیه که گند میزنه به همه ی تلاش هامون ... 
شده با تمام وجودت تیمی برای یه کاری تلاش کنین ولی یکی از بچه های تیم بترسه و بره زود تسلیم بشه و کارو خراب کنه .... بره تو تیم طرف مقابل ؟؟؟ با ترسیدنش با ما نمیتونیم گفتنش کارو خراب کنه؟
ذهنم تو شرایطی ک داری برای هدفات میجنگی همینکارو میکنه

میگن داشتن ارزو و هدف تو این دنیای پوچ خودش هنره
برای ارزوها جنگیدن خیلی هنره
ولی اثر‌ ماندگار و هنرمند شدن مال زمانیه که نشونه ها نشونه ی باختنت باشه اما با تمام وجود برای پیروزی بجنگی  هنرمندی میخواد  اینجا ذهنت هم گل به خودی میزنه و زودتر از خودت تسلیم میشه ولی تو باز بجنگی و باور داشته باشی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۹ ، ۰۱:۰۶
رستا فتحیان

این جمله خیلی مهم و ارزشمنده برام که میگن 

تو اصلا لازم نیست به تربیت و تغییر دیگران فکر کنی 

تو فقط خودت را تغییر بده 

اما 

اما 

اما 

اما 

قابل وصف نیست وقتی میبینی بعضی ادما هر روز اتفاقای سخت و مزخرف رو تحمل میکنن ..... ما حاضر نیستن تغییر کنن . 

ما باید اذیت شدنشونو ببینیم روزای سختشونو ببینیم سر اینکه حاضر نیستن تن بدن به گام سخت تغییر . 

به خدا که محاله مشکلی سر راه ما باشه و براش راهکار نباشه ولی ما نشسته ایم به حیف و میل کردن زمان و استعداد و ... ارزوهامونو یه طوری بوسیدیم گذاشتیم کنار که حتی یادمو نمیاد . 

 

مثل وقتی که رانندگ بلد نیستی و ماشین هی خاموش میشه ولی حاضر نیستی بری رانندگی یاد بگیری دو متر میری خاموش میکنی و هی میگی لعنتی ... و باز تلاش میکنی روشنش کنی ... و وقتی بهت میگن راهش اینه بازم سعی کنی به روش خودت ادامه بدی ....

 

 

 

 

و چه جمله ی تلخیست که میگوید مردم تا سر حد مرگ از تغییر کردن می ترسن 

و تلخ تر اینه که من بعد این جمله یادم میاد که میگن اگه راست میگی خودتو تربیت کن بعد دیگران ....

و به این فکر فرو میرم که چه تغییر هایی هست که خودم حاضر نیستم انجامشون بدم . 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۹ ، ۰۱:۱۴
رستا فتحیان

این وحشتناک ترین حقیقتی بود که در مورد خودم فهمیدم . 

صرفا اینکه تیوری بلدیم وقتی برای هدفت بجنگی بهش می رسه مهم نیست 

مهم اینه برای هدف بجنگی 

دست پاسور وقتی خوب بیاد بازی کردن راحته 

اگه راست میگی وقتی دست بد اومده الکی بلند نشو بگو خسته شدم دیگه 

ما هم هر وقت میدونیم برنده ایم جنگیدم رو انتخاب می کنیم 

اما حداقل من یکی یاد نگرفتم حتی اگه میدونم نمیشه تا لحظه ی اخر تلاشمو بکنم 

شبیه یه بازی فوتبالی که تا دقایق اخر سه تا گل خوردیم اما یهو میبینی پاداش جنگیدنمون این میشه که دقایق اخر چهار تا میزنیم . 

این اتفاق شدنیه فقط این ما هستیم که باید بدون دونستن نتیجه بدون پیشبینی کردم با تمام قدرت تا لحظه ی اخر بجنگیم . تا وقتی که زنده ایم برای هدف هایی که به زندگی ما معنا داده . 

 

دعا کنید یاد بگیرم بجنگم ... من از میدون خارج نمیشم ولی یه وقتایی اون حرکت فوقالعاده هه ... اون زور اخر ... اون قدمی که باید تو تاریکی برش داری رو ....

 

شبتون خوش 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۹ ، ۰۱:۰۷
رستا فتحیان

سلام 

شبتو بخیر 

به وقت نیمه شب 

آب دادن باغچه ها خواب از سر من پرونده 

البته خب وقتی که روال صبحگاهیمو ساعت 11 صبح انجام دادم خیلی هم عجیب نیست که وبلاگمم ساعت دو نیم شب بزنم . 

میخواین بپرسین روال صبحگاهی چیه ؟ یه چیزی تو مایه های صبحونه ولی برای ذهن ( یه سری کارهای دلچسب هر روزی )

----------------------

ازونجایی که مسیر رسیدن به اهداف اتوبان چمران نیست و فراز و نشیب داره 

ازونجایی که مسیر رسیدن به اهداف هیجان داره ترس داره خستگی داره گشنگ داره و تنگی داره 

ادمای خلاق و بساز و با جنم و شاد و قوی و مثبت نگر باید بزنن به مسیر ....

خیلیا مثبت نگری رو با سیب زمینی بودن اشتباه میگیرن 

نه 

 

منظور از مثبت نگری اینه که همون اندازه که بدی ها و کاستی ا رو میبینیم خوبی ها و داشته ها رو هم ببینیم . 

یعنی بر خلاف املای بچگی وقتی تو یه صفحه املا سه تا غلط نوشتیم نگیم سه تا غلط داشتیم بگیم 17 تا درست داشتیم . 

شکر گزاری صرفا یک تشکر زبانی نیست یک حال درونیست که وقتی مثبت نگر باشیم حسش می کنیم 

نه به اندازه نیکوتین و کوکایین ولی حس خو شکرگزاری خداییش غیر قابل وصفه 

حس دارا بودن ثروتمند بودن ... یه جوری مستانه بازیه 

اگه ما مثبت نگر باشیم میتونیم نیمه ی پر لیوان رو ببینیم و به خاطر همون میزان خداروشکر کنیم و تلاش کنیم بقیه لیوانم پر کنیم 

توی نتورک میگن وقتی مثبت نگری که بیست نفرو پرزنت کردی و 19 تاشون نیومدن بگی ایول یکی رو تونستم بیارم . 

 

خلاصه که تو مسیر رسیدن به هدف یه ذهن مثبت نگری که شکر گزار باشه نیازه 

شکر گزاری های امشبمو میخوام باهاتون به اشتراک بذارم 

 

1. خدایا شکرت که برا فامیلامون تو چادگون میوه فرستادیم 

2. خدایا شکرت که امروز دو ساعت با دوستم الی  در مورد مسیله ای که نمیتونستم حلش کنم صحبت میکردم و این یعنی یکی از دوستانم هست که دوساعت در مورد چالش های زندگی باهم حرف بزنیم 

3. خدایا شکرت که از سازمان تبلیغات زنگ زدن موسسمون و از بازخورد های فوقالعاده ی دوره شگرد های عشق زمینی تشکر کردن 

4. خدایا شکرت که برای بابا ناهار خوشمزه درست کردم 

5. خدایا شکرت که امروز روال های روزانمو انجام دادم 

6. خدایا ممنونم که امروز کتاب دولتو ادامه دادم 

7. خدایا شکرت که امروز یک ساعت با همکلاسیم در مورد محتواسازان صحبت کردیم و کلی ایده از هم گرفتیم 

8. خدایا شکرت که باغ اکی شد با دوستامون بریم 

9. خدایا شکرت که همسایمون برامون کیک و شیرینی اورد 

10 . خدایا شکرت که بابا سالمه و میتونه باغچه ها رو ابیاری کنه 

11. خدایا شکرت که زنعمو برامون قرمه سبزیه خوشمزه اورد 

12. خداا شکرت که ذهنم برای نوشتن کتابم جمع شد 

13. خدایا شکرت که همکارم قرار شد کتابمو تیکه به تیکه بخونه و نقدش کنه 

14. خدایا شکرت که امروز خانم مقدم بهم یه نماز حاجت خیلی خوب یاد داد و داستانای خودشو گفت 

15. خدایا شکرت که اینقدر مهربونی 

16. شکرت که من امروز هم زنده بودم برای اینکه برم از این زندگی دلچسب چیزای خوب خوب جدید جمع کنم 

17. خدایا شکرت که با کمک بابا ماشینمو شستم 

18. خدایا درسته خودمون سگ نداریم ولی شکرت که سه تا همسایه هامون سگ دارن من عاشق صدای سگم ... ( چون عاشق زندگی روستاییم )

19خدایا شکرت که امروز دوستام توی اینستاگرام خیلی برام کامنت گذاشتن 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۹ ، ۰۲:۴۱
رستا فتحیان

سلام و درود دوستان 

راستش من دوره دانشگاهم سال اول دوم یه شرکت بازاریابی شبکه ای از طرف دوستم مرجان دعوت شده بودم که یادم نیست چی بود و چیجوری بود ولی یادمه نرفتم اما خانمه بهم پیشنهاد داد کتاب دولت و فرزانگیو بخون 

احتمالا بعدشم یه چند نفر دیگه ای پیشنهاد دادن چون سه تاییش تو خونمون بود 

الان که چند سالی از دانشگاهخ میگذره هرجا اسم این کتابو میشنوم سریع میگم همون که رو جلدش یدونه ماهی داره مارک فیشر نوشته ما سه تاشو داریم 

 

سر جلسه صبحانه بودیم با لیدر حسینی ( ازو ن جلسه های انگیزشی فوقالعاده و شکرانه لازم ) شروع کرد یه قسمت از دولت و فرزانگیو بگه 

گفت خوندین من گفتم اره 

گفت این قسمتش یادمه من گفتم نه 

داستانشو گفت جالب بود اومدم خونه هرچی گشتم دیدم ندارمش کتابو 

زنگ زدم لیدرم ازش قرض گرفتم نشستم خوندمش و تازه فهمیدم که ما فقط سه تاشو داشتیم ... ادعای اینکه این کتابه رو که همه خوندنم داشتیم ... اما هیچ بهره ای از جملات ناب اون کتاب نداشتیم 

ااین اتفاق که افتاد بدجور حس تلمبار اطلاعاتی کردم 

بد جور حس کردم دچار تله ی کم اطلاعاتی شدم که میگن به مراتب خطرناک تر بی اطلاعاتیه 

راستش من تجسم خلاق رو از دوره راهنماییم در موردش زیاد خوندم خیلی هم امتحانش کردم ولی هیچ وقت نتونستم توش موفق بشم ... 

خیلی راجع بهش از این و اون پرسیدم ولی ...

اما الان تصمیم گرفتم همه ی اون تلاش کردم نشد ها و کتاب هایی که خوندم فایده نداشتو بذارم کنار و از اول شروع کنم به خوندن  و تمرین کردنش ....

 

مواظب باشین شما دچار تلمبار اطلاعاتی نشین که بد دردیه ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۹ ، ۰۱:۲۹
رستا فتحیان

شکر گزاری های من خیلی خنده داره چون وقتی یکی میخونه حس میکنه من از پشت کوه بی خانمان و اواره و سوه هاضمه ای  بودم اومدم تو این شهر و از این همه نعمت به وجد اومدم . 

اما میتونم به راحتی ادعا کنم که ذره ای اغراق توی شکر گزاری هام وجود نداره من واقعا از داشتن این نعمت ها حال دلم خوبه و ته دلم یه حس دارایی و ثروت دارم . 

نمیدونم چی شد چجوری شد ... شاید من یکم بیشتر شما به اون پسری که سردش بود گوشه خیابون و قطعا جای گرم و نرمی نداشت نگاه کردم 

شاید من یکم بیشتر شما به چشمای کسی که دلش یه ساندویچ گرم میخواست ولی پولش به یه نون میرسید نگاه کردم 

گاهی به خودمون محدودیت بدیم تا بتونیم حال افرادی که ثروت و داراییی های ما رو ندارن مقایسه کنیم . 

گاهی شبیه ورشکسته ها زندگی کنیم 

گاهی قبل خواب بریم یه چرخی تو شهر بزنیم دور بیمارستانا ... 

گاهی بدون کیف پول صبح بریم از خونه بیرون شب برگردیم ...

گاهی به این فکر کنیم اگه بابا مامانمون نبودن و غذای داغ و پول توجیبی نبود چه قدر خودمو نحالشو داشتیم کار کنیم .....

نکنه فکر کردیم ما از اون ادما سر تریم ؟؟؟؟ 

بیخیال ادامه ی بحث 

 برم سراغ شکر گذاری امشب من  که به جای دفتر اینجا ثبتش می کنم .

 

1. خدایا ازت ممنونم که امروز تا نه خواب موندم ولی یه نفر تو خونمون بود که بیاد بیدارم کنه و بهم یاداوری کنه که کلاس نداشته باشی 

2. خدایا شکرت که امروز بیدار شدم ویه چایی داغ و خوشمزه خوردم 

3. خدایا ممنون که امروز تونستم با دوستام حرف بزنم هم گوشیه بود هم شارژ داشت هم دوستای خوبی داشتم 

4. خدایا ممنون که امروز صبح دو تا از دوستام بهم پیام تشکر دادن و از همصحبتی با من ابراز خوشحالی کردن این یعنی من تونستم بنده هاتو خوشحال کنم و عزیز بشم براشون 

5. خدایا شکرت که با خوابی که دیشب دیدم امروز حالم خیلی خوب بود 

6. خدایا شکرت که عمه برامون کیک اورده بود 

7. خدایا شکرت که من روال های برنامه ریزی رو با کتاب اثر مرکب و سایت رویال مایند یاد گرفتم 

8. خدایا شکرت که با وجود کرونا یه کتابخونه تو محلمون بازه 

9. خدایا شکرت که ماشین داشتم و تونستم راحت برم کتابخونه 

10 . خدایا شکرت که مسیول کتباخونه باهام مهربونه 

11. خدیاا شکرت که ناهار خیلی خوشمزه ای خوردم امروز 

12. خدایا شکرت که مریم و دوستام کمکم میکنن 

13. خدایا شکرت که من میتونم برم کتابخونه وقتی تو خونه کلی کار داریم 

14. خدایا شکرت که حیاطمون با صفاست و میتونم شبا برم حیاط خلوت کنم 

15.و خدایا شکرت امروز نمازمو سر وقت خوندم 

16. خدایا شکرت که امروز استاد اجازه داد کلاس نرم و بمونم خونه کارهامو انجام بدم 

17. خدایا شکرت که سجاد برامون سبزی خوردن از باغشون اورده بود . 

18. خدایا شکرت که امروز جمله تاکیدیای خیلی خوبی نوشتم و تونستم کتاب بخونم و روال عصرمو انجام بدم 

همینقدر ساده همینقدر ریز 

حال من با همین چیز های کوچیک عمیقا خوبه 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۹ ، ۰۱:۲۳
رستا فتحیان

انضباط فردی یه کلمست ولی نبودنش تو زندگی بعضی از ماها یه عالمه حرفه . 

البته میدونم که شاید شمام مثل من تعریف انضباط فردی رو ندونین 

من قبلا بهش می گفتم ثبات قدم 

حالا یاد گرفتم میگم انضباط فردی 

میدونین یعنی چی ؟

یعنی اینکه ما بتونیم کاری که درسته رو در زمانی که درسته انجام بدیم

چه بخوایم چه نخوایم

چه خوشمون بیاد چه نیاد

چه راحت باشه چه نباشه

چه بعدا بشه انجام داد چه نشه

چه مهم باشه چه نباشه 

انضباط فردی رو مدام تکرار کنید مدام تکرار کنید چون هر چی تکرار بشه تو بزنگاهایی که دلمون میره سمت بی نظم شدن یادش میوفتیم و ناخوداگاه نمرمون بالا تر میره . 

 

حدس میزنم این انضباط فردی نمرش یه ارتباطای مستقیمی هم با میزان موفقیت افراد داشته باشه . 

نظر شما چیه ؟

اینروزا برای اینکه ادما انضباط فردی پیدا کنن خیلی راهکار های مختلفی ارایه میدن . مثل متد اکت  و .....

اما بیاین ما کاری به این کارا نداشته باشیم 

فقط سعی کنیم کاری که باید انجام بدیمو در زمانی که باید انجام بدیم . 

بیخیال متد و روش و تکنیک 

بیاین فقط کاریو که باید انجام بدیم تو زمانش انجام بدیم 

میدونم زنگ زدن بهش سخنه ولی زنگ بزنیم 

میدونم الان خوندن کتاب لزومی نداره ولی بخونیم 

میدونم زدن مسواک خیلی وقتا خواب رو از سر میپرونه ولی انجامش بدیم 

میدونم پیام دادن به بابا که دوست دارم ممنون که هستی کار سختیه ولی انجامش بدیم 

میدونم الان پیاده روی کردن خیلیم ضرورتی نداره ولی 

میدونم احتمال داره که نشه ولی انجامش بدیم 

 

.....

just do it 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۹ ، ۰۱:۰۷
رستا فتحیان