وقتی که عشق سر قدم باشد

سلام اینجا داستان یک دلدادگی را به همراه تجربیاتی برای زندگی خواهید خواند

وقتی که عشق سر قدم باشد

سلام اینجا داستان یک دلدادگی را به همراه تجربیاتی برای زندگی خواهید خواند

راه عاشقی راه جان کندن است راه ترسیدن عشق همچون ماهی کور سوی دیدی به زندگی من داده ک اینجا با شما در میان میگذارم

۵ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

enlightenedامروز روزنوشتی کوتاه و عاشقانه خواهید خواند که دردی طولانی در آن پنهان است ... دردی که شاید برای تو غریب باشد و شاید پا به پای نوشته هایم اشک بریزی ... 

 

 

 

لپ تاپو باز کردم که ابلاغیه جدید بابا رو دانلود کنم  وبراش بفرستم کارم که تموم شد همین که اومدم سیستمو خاموش کنم 

یهویی دلم برای اهنگ پیله لک زد . بیتاب شنیدنش بین اسما میگشتم  که چشمم خورد به  ترانه ی اکادمی گوگوش 

وای که این هم جز اهنگای دیوونه کنندست .....

 

heartیه حرفایی همیشه هست که از عمق نگاه پیداست 

ازون حرفای تلخی که مثل شعر فروغ زیباست 

ازون حرفا که یک عمره به گوش ما شده ممنوع 

ازون حرفای بی پرده شبیه شعری از شاملو 

از اون حرفا که میترسی 

ازون حرفا که باید زد 

 

مگه میشه حالمو بعد از شنیدن این ترانه وصف کنم ... قلبم تند تر میزنه یا شاید اروم تر ... نمیدونم هرچی هست ذهنم میره .. 

از حال و اکنون دل میکنه و میره به تمام روزهایی که گذشت ... روزهایی که دریا دریا حرف  برایم گذاشت .. حرف هایی از جنس سکوت .

 

 

 

پبداش کردم پیله رو

 

heartچیزی که از من خواستی جز دل بریدن نیست ...

چیزی مخواه از من که در اندازه ی من نیست ...

دنبال ارامش مگرد ای رود سرگردان 

چیزی که در دریا نباشد در تو قطعا نیست 

گاهی برای گریه کردن بسکه تنهایی 

جایی برایت بهتر از اغوش دشمن نیست 

در عشق باید پر تحمل بود و دور اندیش

پروانه گشتن چاره اش جز پیله کردن نیست

 

 

میدونی هرکی از عشق یه تعریفی داره ...

عشق یه واژه نیست که بگی تعریفش به دردت میخوره یا نمیخوره 

عشق اول میاد و بعد تو مجبور میشی بگردی دنبال تعریفش ...

مجبور میشی تو گوگل ازین کلمات رد بشی (دوست داشتن - دل بستگی - وابستگی - عادت - هوس - شهوت - تلقین عشق - عشق در یک نگاه - عشق مکمل خلا های روحی - عشق کوچهخ بازاری - عشق کاذب و عشق و تنفر عشق در نگاه اول .... ) بارها و بارها .......

 

میدونی تو  زندگی ادم ناگزیره به تجربه کردن  احساساتی که تا به حال تجربش نکرده  .... احساساتی که به موسیقی و شعر و هفت زبان هنر کشیده می شود ول به زبان نمی اید ...

 

از روزهای عاشقانه زندگی من ولی مدت های طولانی گذشته ...

من بزرگ شده ام ...

انقدر بزرگ که خوردن یک لیوان اویشن داغ را بری جلوگیری از سرماخوردگی به  ( مگه میشه بارون بباره ولی دل هیشکی واسه کسی تنگ نشه ) و خوردن قهوه ترجیح می دم .

بزرگ شده ام و دلبستگی هایم کمرنگ تر شده ... حالا خدا را ارزو دارم

امروز به خدا گفتم

امروز مثل هر روز به خدا گفتم

گفتم خدایا داستان من و تو کی به جاهای خوب میرسه ..

 

یکبار که چهارشنبه سوری بود و من دست و پام تو اتیش سوخته بود عشق منو مجبور کرد با اون حال زار و دمپایی و پای باند پیچی برم مدرسه ...

یکبار که اتفاق بدی برایم افتاده بود و حالم به قدری بد شد که بیمارستان بستری شدم عشق مرا مجبور کرد با همان حال نیمه هشیاری که هیچ نمیفهمیدم خانوادمو متقاعد کنم منو برسونن مدرسه ... اونام منو بردن مدرسه ... رفتم اما یک ساعت بعد اینقدر حالم بد بوده که دوباره برم گردوندن بیمارستان ... بعد ها همکلاسیام تعریف میکردن وقتی حالت بد بود شماره خونتونو یادت نمیومد و فقط سه رقم اولشو میگفتی ...

تو اون حال نیمه هوشیار چطور یادم بوده که از بابام بخوام منو ببره مدرسه ... چطور تونستم متقاعدش کنم 

برای دیدنش 

فقط همین 

 

 

خدایا داستان من و تو کی به جاهای خوب میرسه ؟

عشق زمینی من نیمه هوشیار رو  هم برای دیدنش هوشیار کرده بود .... چه قدر تشنگی چه قدر نیاز ....  

اونوقت اما من در روز چند بار یاد تو می افتم خدای مهربانم ؟  من وقتی سرماخوردم یا سرم درد می. کنه یا خوابم میاد و یادم میاد که هنوز نماز نخوندم و باید پا شم ب ر م وضو بگیرم و  نماز بخونم دنیا رو سرم خراب میشه و دنبال هزاران بهانه میگردم که از زیرش طفره برم .

کی عشق مراا به اونجایی می رسونه که از یادت بیدار بشم و به عشقت به خواب برم ...  

که از شب تا صح صد بار از خواب بپرم

که اشک اشک اشک 

که شوق شوق شوق 

که همه را کنار بزنم و جز توام دلخوشی نباشد 

داستان من و تو کی جداب می شود خدای مهربانم ؟ 

رقابت عاشقانه ی مزخرفیست ...

همیشه عشق تو به عشق های زمینی می بازد خدا ...

 پسرک از تو بیشتر جا گرفته  بود در قلب من ....

از این درد به کدام بیایانت بزنم ؟ 

 

 

 

 

بن بست و جاده یکی می شود رفتن بدون توام سفر ....

درد خداجوbroken heart  

 

 

 

 

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۸ ، ۲۲:۴۶
رستا فتحیان

 

 

کپک زده بود
اون همه هیبت و بزرگی ک با یه کت قهوه ای رنگ چارخونه به چشم میخورد کپک زده بود

میدونی یعنی چی کپک زدگی ...
یعنی تموم کارهایی ک شروع نکردی
یعنی تموم کارهایی ک نیمه کاره رها کردی

امروز وسط مهمونی عموی بزرگ خانواده یکی پس از دیگری از این خاطره ب اون خاطره بهم نشون داد ک چه ادم حسابی ای بوده .
از خاطراتش با دکتر رزمجو و رئیس فلان اداره و بهمان اداره تعریف میکرد

میگفت دکتر معتمدی قبل رفتنش به امریکا ازش خواسته براش هماهنگ‌کنه دندون پزشکی افتخاری بخونه...
دلم ب حال اون سوخت و برای خودم‌ترسیدم

سوخت چون رها کرده بود
هیچ حرف تازه ای برای گفتن نداشت

چون قبلا سمت داشته قبلا سرمایه دار بوده اما الان ی ماشین فرسوده معمولی ی 
خونه ی معمولی قدیمی و به سری کارهای روزمره ی همیشگی 
ترسیدم چون بعید نبود یک روز خودم هم به همین حال دچار شود
سال روی سال بگذرد و هیج حرف تازه ای برای گفتن نداشته باشم ...


من از کپک‌زدگی‌خیلی میترسم
اما گاهی دست خودم ادم نیست
گاهی به هر دلیلی یه کار متوقف میشه و کم‌کم نیروی ما برای شروع دوبارش تحلیل میره ...
برای کپک نزدن باید همیشه پویا بود
همیشه رشد کرد
جوونه زد


یه بنده خدایی یه استعاره ای از زمان و زندگی برامون نقل کرد ک من از وقتی شنیدم هر بار بهش فکر میکنم هر بار یادم میاد ناخوداگاه شارژ می شم‌
ناخود اگاه حالم خوب میشه
و زمان رو به دست میگیرم

و حس میکنم توانم برای اینکه زندگیم کپک نزه بیشتر می شه



داستان زندگی پاکتی

تصور کنید اخرین لحظه ی زندگی
یه جعبه بهتون میدن پر از پاکت
و میگن طبق این جعبه سرنوشت شما تعیین شده .
پاکتا رو نگاه میکنید میبینید هر سال یه پاکت داره و توش برای هرماه ی پاکته و داخلش برای هر روز ی پاکته و داخلش برای هر ساعت یه پاکته و داخلش برای هر دقیقه

یکی یکی باز میکنید
داخل بعضی پاکتا نوشته در مسیر
بعضی هاش نوشته خلاف مسیر
بعضی هاش نوشته متوقف


وقتی کامل تر بخونید متوجه میشید
زیر هر دقیقه ای نوشته شده ک شما درحال انجام چه کاری بودین

دقایقی ک نوشته شده در مسبر شما داشتید کاری انجام‌میدادید ک در جهت ارزشاتون بوده
دقایقی ک نوشته خلاف مسیر کاری ک انجام میدادید خلاف چهت اررشاتون بوده
ک اونجاهایی ک نوشته متوقف کارهایی رو کردین ک هیچ تاثیری توی رسیدن ب اهداف و ارشاتون نداشته و بیهوده بوده


ماحصل این پاکتا میشه سرنوشت و زندگی تو ...


چند تا از پاکتای امروزت در مسیر بود؟

چند تاش کار بیهوده بود؟ 

 

در مسیراتون افزون باد خدانگهدار








۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۸ ، ۰۰:۱۲
رستا فتحیان

روز نوشت ۲۸ بهمن
کلاغا به شدت باهوشن فیلم گردو شکستنشونو دیدی؟
یه فیلمه نشون میده کلاغه گردو رو قل میده سر خیایون وقتی ماشینا ایستادن میندازتش وسط خیابون که زیر تایر ماشینا بشکنه
چه قدر باهوشن اخه



امروز زهره تو پارک شهید رجایی اینا رو برام‌ تعریف می کرد
بیست دقیقه ای وقت زیاد اورده بودیم و زدیم ب پیاده روی تو پارک به تماشا
تماشای هوایی ک رنگ و لعاب زمستون گرفته بود ، آدما ، درختا ، حال دلمون ک خوب بود
، خورشید ک هنوز با نوازش ته مانده انشعاب گرمایش دلبرانگی می کرد

یه وقتای ازین بیست دقیقه فرصتا ب خودم جایزه می دم



ن برای پیاده روی تو پارک شهید رجایی
برای بودن لمس زمان
برای مرور زندگی
مرور زندگی ای ک من میتونم انتخاب کنم فیلم نامه نویسش باشم یا فقط یک بازیگر ک دستی توی داستان نداره


و من به قطع ایمان دارم ک انسان میتواند سرنوشت خودش را هر طوری ک خودش دوست دارد رقم بزند

چگونه ؟ این سوالیست ک حرف ب حرف جوابش دیوانه ات خواهد کرد ...
مگر میشود کسی معنای زندگی را بفهمد و دیوانه نشود

 

 

 

 زندگی رو شدید دوست دارم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۸ ، ۲۳:۱۱
رستا فتحیان

روز نوشت ۲۷ بهمن


واقعا توی این سفر من هیچ نقشی نداشتم جز اینکه به زبونم نیومد بگم نه
و به ذهنم برنامه و کلاسای طول هفتم خطور نکرد ک بگم نه

بگم‌برای اولین بار تو زندگیم حس کردم طلبیده و خودش خواسته برم پیشش و گزارش وضعیت بدم ، نمیگی چرند نگو این خرافاتا چیه؟


بلاخره از دل حرمی ک برایم فقط و فقط حکمِ معبد یک شخصیت افسانه ای تاریخی فرسوده در خاک ها رو داشت یک امام رئوف ، رحیم و زنده داشت رخ نشان می داد کسی ک من را دبد صدایم را شنید و حتی قبول کرد مثل پدر مواظبم باشد
همه کاره ی عالمه به اذن خدا داشت رخ نشان داده بود




از الهام به رستا
از ۹۱ به ۹۸
از ۳۰۹۰ به ۱۱۳
لابد یک نفر در حقم دعای خیری کرده که امام ناجیم شده 

 

 

زندگی ادامه داره

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۸ ، ۲۳:۰۶
رستا فتحیان

سلام 

اینجا لابی مهمانپذیر عالی نو همراه با همکارم به وقت ۱۱ شب تصمیم گرفتیم برای شروع فعالیت بزرگمان اولین قدم را برداریم . 

اینجا آغاز مسیر ما هست 

مسیری ک قرار است قهرمانش باشیم.

۱۳۹۸/۱۰/۲۵

اولین گام قهرمانی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۸ ، ۲۳:۰۸
رستا فتحیان