معجون هفتگی
معجون هفتگی☕☕☕☕🧁🧁🧁🧁
ساعت ۳ به وقت کافه روزگار
طبق معمول من جایی زهره شیک و معجون ازین تیپنوشیدنیا
طبق معمول یه عالم کاغذ خودکار رو میز کافی شاپ
اینبار میخواستم جبران کنم
هفته ی پیش فقط زهره خلاصه گفته بود
خوشبختانه با حذف کردن چند تا از حاشیه های بیهوده ی زندگیم ک فقط ذهنمو شلوغ میکرد برنامه هام منسجم تر شده بود
من و زهره دوست اینستاگرامیمک اشتاییم باهاش از اتفاق های نااااب زندگیم بود هر هفته میریم و با هم از مهندسی انگیزش حرف میزنیم اون بهرام پور میگه من از دارن هاردی و نویسنده های دیگه
بعدش راجع به معنای زندگی صحبت میکنیم و بعدش راجع به طرحواره درمانی کتاب میخونیم
من و زهره با هم کتاب مدیریت بحران و اثر مرکب رو تموم کردیم
با هم کتاب خوندن خیلی موثره خیلی
چون مجبوری یه دور بخونی یه دور بگی و بعدشم سوال جواب و بقیه مخلفاتش ...
زهره موفق ترین دوستم بوده و هست
نمونه ی بارز خواستن توانستن
بعد از کافه روزگار خیابون سپه شاهد ما دوتا بود
یه دختر چادری با روسری زرد و یه کیفبزرگ دستش چپش
و ی دختر مانتویی با تیم هنری و یه کتاب دستش چپش
و دوتا گوشی و سری ک به سمت درختای بالای چهلستونه
هر دو از شنیدن صدای کلاغ هایی ک ولوله ب پا کرده بودن ب وجد اومده بودیم
اما جز ما هیشکی حواسش نبود
همه داشتم صداهای ذهنشونو میشنیدن اما صدای زیبای کلاغا رو نه
شما نمیدونین چرا کلاغا غروبا تجمع میکنن تو اسمون ؟
و بعدش من مستانه رفتم به سمت ادامه ی زندگی اینقدر مستانه ک توی پله برقیای مترو سرم تو گوشیم بود و ندیدم پله داره میرسه به بالا پله رسید و من و گوشیم پخش زمین شدیم ...
ازینکه افتادم خجالت نکشیدم ازین خجالت کشیدم ک نمونه ی بارز این جوونا سرشون تو گوشیا همش شده بودم خجالت کشیدم .
خلاصه ک معجون روزهای هفته ی من این جلسات هفتگیه کتابمونه شمامبرای خودتون ازین وعده ها درست کنید .